ارمغان دانش

وحشی بافقی

سه شنبه, ۳۱ تیر ۱۳۹۳، ۰۱:۳۷ ب.ظ

به مجنون گفت روزی عیب جویی


که پیدا کن به از لیلی نکویی


که لیلی گر چه در چشم تو حوریست


به هر جزوی ز حسن او قصوریست


ز حرف عیب‌جو   مجنون برآشفت


درآن آشفتگی خندان شد و گفت


اگر در دیده‌ی مجنون نشینی


به غیر از خوبی لیلی نبینی


تو کی دانی که لیلی چون نکویی است


کزو چشمت همین بر زلف و روی است


تو قد بینی و مجنون جلوه ناز


تو چشم و او نگاه ناوک انداز


تو مو بینی و مجنون  پیچش مو


تو ابرو، او اشارت‌های ابرو


دل مجنون ز شکر خنده خونست


تو لب می‌بینی و دندان که چونست


کسی کاو را تو لیلی کرده‌ای نام


نه آن لیلی‌ست کز من برده آرام


اگر می‌بود لیلی بد نمی‌بود


ترا رد کردن او حد نمیبود

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۰۴/۳۱
على خاکپور

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">